وقت ورزش/ مریم اسلامی
صبح شد وقت چیست؟
وقت ورزشکردن
حال خوش میخواهند
شانهها و گردن
هر دو شانه بالا
هر دو شانه پایین
چند دفعه تکرار
میشود این تمرین
چرخش سر از چپ
چرخش سر از راست
حرکات گردن
ایستاده در جاست
دستها پشت سر
پنجهها هم قلاّب
یک کشش، عالی شد
چون پرید از سر خواب
بوی خوش نان/ شقایق پایرنج
سرمشق امروز
نان بود و نانوا
آن را نوشتم
با خطّ زیبا
مامان خوبم
تا سفره را چید
بوی خوش نان
در خانه پیچید
نان نعمتی خوب
در این جهان است
در دفترم نان
در سفره نان است
صبحانهام کو/ زهرا عراقی
آقای نانوا
یک دوست دارد
گاهی برایش
نان میگذارد
آن دوست امروز
از دور آمد
با نوک به شیشه
تقتق تتق زد
با بقبقو گفت
صبحانهام کو؟
خندید نانوا
با دیدن او
جشن یلدا/ عفت زینلی
یلدا که آمد
دیس اناری
همراه آن بود
بالای کرسی
پهلوی آن دیس
ظرف لبو بود
ما دور کرسی
هم قصّه گفتیم
هم شعر خواندیم
از سی آذر
تا اوّل دی
بیدار ماندیم
یک بچّهخرگوش/ زهره باقری
یک توپ هستم
اندازهی مُشت
هم چشم دارم
هم دست و انگشت
هم پا و هم دُم
هم بینی و گوش
ترسی ندارد
این بچّه خرگوش
بهترین سرباز/ شقایق پایرنج
سنگر گرفتم پشت دیوار
سرباز تیرانداز هستم
با این تفنگ آبپاشم
من بهترین سرباز هستم
تقتق تتق شلّیک کردم
زخمی نشد ماشین زردم
تیر تفنگم آبکی بود
با آن هدف را خیس کردم
آژیر ماشینم صدا داد
ترسیده انگار از تفنگم
بوسیدم او را، قول دادم
با دوستان خود نجنگم
دریا و قایقران/ مریم اسلامی
یک قایق چوبی
بر روی دریایم
با مرد قایقران
هر روز اینجایم
دریا به ما امروز
یک دانه ماهی داد
گفتم خدا را شکر
خوشحال شد صیّاد