عصای شگفت انگیز
۱۴۰۳/۰۸/۰۱
امروز در کلاس علوم اتّفاق جالبی افتاد. نوید یک وسیلهی شگفتانگیز با خودش آورده بود. عصای نوید یک حلقهی نایلونی را روی هوا نگه میداشت. آقای صادقی، معلّم علوم ما، گفت: «این اسباببازی یک راز علمی در خودش دارد.»
سپس از ما خواست خطکشهای پلاستیکیمان را به موهایمان بکشیم و به خردهکاغذهای روی میز نزدیک کنیم.
خیلی جالب بود!
کاغذها از روی میز بلند میشدند و به خطکش میچسبیدند.
زنگ تفریح، از نوید پرسیدم: «عصای شگفت انگیزت را از کجا خریدهای؟» نوید گفت: «از اسباببازیفروشی خیابان ایران.» خیلی خوشحال شدم. چون هر روز که به خانه برمیگردم، از جلوی آن مغازه رد میشوم.
وارد مغازه شدم. سلام کردم و گفتم: «لطفاً یک عصای شگفت انگیز به من بدهید.»
آقای فروشنده گفت: «متأسّفانه تمام کردهایم. سفارش دادهام. تا هفتهی آینده به دستم میرسد.»
فردای آن روز، به آزمایشگاه مدرسه رفتم. موضوع را به آقای صادقی گفتم. آقای صادقی لبخندی زد و گفت: «میخواهی خودت یک وسیلهی شگفت انگیز بسازی؟» با خوشحالی گفتم: «بله! واقعاً میشود؟! چهطوری بسازم؟!»
آقای صادقی گفت: «خیلی ساده. یک بادکنک، یک پارچهی پشمی و یک کیسهی فریزر لازم داری. بادکنک را باد کن و آن را گره بزن. بالای کیسهی نایلونی را با قیچی برش بده تا یک حلقـهی پلاستـیکی درسـت شود. حالا پارچهی پشمی را چند بار به بادکنک و حلقهی پلاستیکی بکش. حلقه را روی بادکنک رها کن.»
باورم نمیشد. بادکنک شگفت انگیز من مثل عصای نوید کار میکرد، حتّی از آن هم بهتر!
۹۰
کلیدواژه (keyword):
رشد نوآموز، خودم می سازم، عصای شگفت انگیز، محمدهادی نیکخواه آزاد