سه شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴

مقالات

درسی به یادگار

  فایلهای مرتبط
درسی به یادگار

امروز مطمئن شدم آنچه شنیده بودم واقعیت دارد. به‌طور حتم همکارانم هم مثل من به همین نتیجه رسیده بودندکه مدام با یکدیگر از آن موضوع صحبت می‌کردند. وقتی برگه‌های امتحانی جمع شد، سریع می‌شد خیلی چیزها را فهمید. در آن لحظه می‌توانستم با عصبانیت و نصیحت‌، به آن‌ها بگویم که چقدر کارشان اشتباه بوده و حق با همکارانم است. شاید آوردن احادیثی در رابطه با کارشان هم جواب می‌داد! اصلاً شاید بهتر بود به سزای تقلبشان و سوءاستفاده از اعتمادم، تمام نمره‌هایشان را صفر دهم تا برای همیشه یادشان بماند و برایشان درس عبرتی شود!

غرق در تفکرات خود برای پیداکردن یک راه‌حل حسابی بودم که یک‌دفعه به یاد جمله اولین جلسه کلاسم افتادم. در آن جلسه، ضمن معرفی خودم، به آن‌ها گفته بودم، غیر از تدریس کتاب، قرار است در کلاس درس‌های دیگری هم در کنار هم بیاموزیم. در عین سکوت، حواسم به رفتار جمعی آنان بود که چطور پچ‌پچ می‌کردند و مرا زیر نظر داشتند. آن روز تصمیم گرفته بودم بفهمم صحبت‌های همکارانم در مورد تقلب دانش‌آموزان آن کلاس چقدر صحت دارد. به همین خاطر، بدون اطلاع بچه‌ها، چهار نمونه سؤال طراحی کرده بودم. شکل ظاهری برگه‌ها هم شبیه هم بود و کسی را به شک نمی‌انداخت، اما چطور ممکن بود؟

نفس عمیقی کشیدم و رو به کلاس گفتم خسته نباشید. کتاب‌ها را باز کنید. آن روز تمام شد. مثل تمام خاطرات تک‌تک ما، اما از آن روز به بعد تمام ذهنم درگیر پیداکردن راه‌حلی کاربردی برای حل این معضل بود. تجربیات دوران دانش‌آموزی خودم اصلاً راه‌گشا نبود، چرا که آن روزها شیوه معلمان ما به‌کلی با امروز متفاوت بود. موقع امتحان، از میزهای سه‌نفره، یکی حتماً باید پایین می‌رفت و روی نیمکت امتحان می‌داد. میزهای دونفره هم با کیف و کتاب‌های دانش‌آموزان در وسط میز مجهز می‌شدند. آن روش مرسوم اصلاً روش خوبی نبود؛ به‌خصوص برای کسانی که اهل تقلب نبودند، برخورنده بود. تازه، دانش‌آموزان امروز هیچ شباهتی به دانش‌آموزان دیروز ندارند. پا به پای تحولات آموزشی متحول شده‌اند. وقتش رسیده بود بخشی از درس اساسی زندگی را به آنان بدهم؛ درسی به مراتب مهم‌تر و تأثیرگذارتر! من یک معلم بودم و معلم الزاماً به کلاس درس نیاز ندارد. هر جا که لازم بداند، به روش خودش درس می‌دهد.

طبق برنامه‌ای که از ابتدای سال به آن‌ها داده بودم، برای دو جلسه بعد، قرار امتحان از سه درس را یادآوری کردم.

صحبت‌کردن از این موضوع در دفتر هم فایده‌ای نداشت. بیان مکرر مشکلات، وقتی نتواند مشکلی را حل کند، چه فایده‌ای دارد؟ تفاوت اصلی ما آدم‌ها در نگرش متفاوت ما و ارائه راه‌حل‌های مفید در مواقع لزوم است، وگرنه اینکه همه یک مشکل را با زبان‌های مختلف بیان کنند که هنر بالنده‌ای نمی‌خواهد!

این بار فقط یک نمونه سؤال مشابه به کلاس آوردم؛ سؤالی به‌مراتب سخت‌تر از آزمون قبلی. وقتی برگه‌ها پخش شد، وانمود کردم چیزی را در دفتر جا گذاشتم و از کلاس خارج شدم. دقایقی بعد، با چند پوشه برگشتم. نزدیک کلاس که رسیدم، با چند سرفه عمدی، آنان را متوجه آمدنم کردم و با ضربه‌هایی به در، وارد کلاس شدم. همه‌چیز به‌ظاهر مرتب بود. دانش‌آموزان در کمال سکوت امتحان می‌دادند. ناگفته می‌دانستم در نبود من چه اتفاقی افتاده است. بعد از پایان وقت امتحان، از آنان خواستم برگه‌های یکدیگر را تصحیح کنند و فقط نمره‌هایش را به من اعلام کنند. نمره‌ها عالی بودند. در پایان کلاس آن روز گفتم، اسم هر کسی را که صدا می‌کنم، پیش من بیاید. پوشه‌ای داشتم پر از پاکت‌هایی که روی هر یک نام یکی از دانش‌آموزان کلاسم نوشته شده بود. گفتم حق بازکردن پاکت‌ها را ندارند تا توضیحات من تمام شود. وقتی آخرین نفر نیز پاکت خود را گرفت، گفتم بچه‌ها در این پاکت‌ها سؤال‌های همین درس‌هایی که شما امروز امتحان دادید قرار دارند، ولی از آنجا که وقت کلاس اجازه نمی‌دهد این امتحان در کلاس اجرا شود، به منزل بروید. چون مطالب آن‌ها را از قبل خوانده‌اید، فقط یک ساعت اجازه مرور آن مطالب را دارید، در این یک ساعت به هیچ عنوان نباید پاکت را باز کنید و سؤال‌ها را ببینید. بعد از یک ساعت کتاب را کنار بگذارید و بر اساس وقتی که در برگه برایتان مشخص شده، از خودتان امتحان بگیرید. اگر در خانه کسی با شما کار داشت یا شما را صدا کرد، بگویید در حال امتحان‌دادن هستید.

با تحکم گفتم فهمیدید! همه هاج و واج به هم نگاه می‌کردند. یکی گفت، خانم یعنی در خانه خودمان از خودمان امتحان بگیریم؟ گفتم بله. دوباره پرسیدند یعنی در خانه از خودمان امتحان بگیریم؟ گفتم، نه‌تنها با جدیت امتحان بگیرید، بلکه با دقت هم تصحیح کنید و با شجاعت هم نمره‌اش را به من اعلام کنید. به آن‌ها گفتم در این چند هفته مشغول انجام کاری هستم و از اینکه در انجام این کار به من کمک می‌کنند، چقدر سپاسگزارم. تأکید کردم که نمره این امتحان حتماً و حتماً لحاظ می‌شود و باید برگه‌هایشان را با دقت تصحیح کنند. مجدد سؤال کردند خانم هر کسی تنهایی از خودش امتحان بگیرد؟ گفتم خواهید فهمید که تنها نیستید...

آن زمان کلاس خط می‌رفتم. بهترین زمان بود تا به بهانه انجام تمرین خط نستعلیق تحریری، درسی هم به دانش‌آموزان خود بدهم. برای هر دانش‌آموز، به‌طور مجزا سؤالی طراحی کرده بودم و همه سؤالات را با خط خوش نوشته بودم. البته سؤالات هر دانش‌آموزی متفاوت بود، اما در ابتدای هر سؤال یک جمله مشترک وجود داشت. «خدا با شماست، هر جا که باشید.» این آیه بخشی از سوره حدید بود که زینت‌بخش برگه سؤال امتحانی آن روز من شده بود.

در جلسه بعد، بچه‌ها با برگه و نمره‌هایی که خودشان به خودشان داده بودند، به کلاس آمدند. می‌گفتند، خانم در خانه همه تعجب می‌کردند که ما از خودمان امتحان می‌گیریم. می‌گفتند معلم چطور به شما اعتماد کرده؟ این چه مدل امتحانی است؟ بعضی هم گفتند حتماً معلم نمی‌خواهد این نمره را تأثیر دهد.

پرسیدند، خانم خط سؤال هم خط خودتان بود؟ گفتم بله. خیلی وقتم را گرفت، چون مجبور بودم برای تک‌تک شما سؤال بنویسم. اما ارزش این کار را داشت. چون من شما را برای روزی که در کنارتان نیستم آماده می‌کنم. برای اینکه بدانید چطور بنویسید و چطور پاسخ دهید؟ در جلسات امتحانی یقیناً در کنارتان نیستم، اما در طول سال قرار است نقطه‌ضعفمان را متوجه شویم و بدانیم فقط برای خودمان درس می‌خوانیم و این هدف در برابر فقط نمره‌گرفتن اهمیت بیشتری دارد.

گفتند، خانم، اولین جمله برگه ما را به‌شدت تکان داد. با اینکه هیچ‌کسی جز ما آنجا نبود، اما اصلاً نمی‌شد کتاب را باز کنیم. تا الان کسی به ما این‌قدر اعتماد نکرده بود.

لبخندی زدم و گفتم، حالا یکی‌یکی نمره‌ها را بیاورید تا وارد فهرست کنم. نمره‌های آن روز بسیار درخشان بودند. سؤالات زیاد سخت نبودند، اما امتحان، امتحان بسیار سختی برای بچه‌ها بود. نمره‌ها از هفت شروع می‌شدند. تعداد کمی از دانش‌آموزان توانسته بودند نمره‌های کامل بگیرند و نگران نمره خود بودند و با اصرار خواهش می‌کردند این نمره را تأثیر ندهم. به آنان گفتم، این کامل‌ترین نمره‌ای است که تاکنون گرفته‌اند و نگران تأثیر آن در نمره‌های دیگر نباشند.
 

فکر می‌کنم، مادامی که به دیگران، به‌خصوص دانش‌آموزان خود، اعتماد نداشته باشیم، با مشکلاتی از این دست مواجهیم. در زندگی هم همین‌طور است. گاه باید با مسئله‌ای تنها مواجه شویم. در این صورت می‌توانیم خود را بیابیم و به منِ واقعی خود دست یابیم. صرف نظارت و کنترل شدید، بدون اینکه واقعاً مشکلی را حل کند، فقط آن‌ها را در این زمینه کارآمدتر می‌کند. این راهکار در کلاس‌های من، موجب شد بچه‌ها بفهمند هدف اصلی از برگزاری امتحان کتبی چیست؟ چند بار دیگر هم‌کلاسم را عامدانه ترک کردم. یقین می‌دانم که گاه شیطنت‌های دانش‌آموزی هم وجود داشته، همان‌طور که در ایام نوجوانی همه ما وجود داشت، اما بچه‌ها دیر یا زود باید خود را باور کنند.

آن‌ها از اعتماد من نسبت به خودشان حس خوبی داشتند. به‌خصوص اینکه تصور می‌کردند بعضی وقت‌ها می‌توانند در کاری که به عهده من است، مشارکت داشته باشند. شاید در مواقعی برگه‌های دوستان خود را تصحیح کرده بودند، اما اولین بار بود که خودشان از خودشان امتحان می‌گرفتند. گاه برای معلم فقط یک درس کافی است تا آن را برای همیشه از خود به یادگار بگذارد.

 

 

 

۳۹
کلیدواژه (keyword): رشد معلم،‌ سفر به دنیای خاطره ها، درسی به یادگار، سهیلا نعیمی
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.