خدای متعال انسان را چند بُعدی آفریده و ساحتهای گوناگون در شخصیت او از سوی آفریدگار صورتبندی شده است. این حقیقت اکنون در عرصه علم و دانش نیز موضوع تأییدشده و مُبرهنی است. در حوزه روانشناسی پیدایش انواع نظریهها و دیدگاهها که گاهی به تضاد و تعارض نیز منجر میشود، دال بر پیچیدگی و چندوجهی بودن آدمی است. این ویژگی عالیترین آفریده هستی، یعنی انسان، ضمن پیچیدهبودن، قابل فهـم است.
چرایی پیچیدگی او را میتوان درک کرد؛ هر چند شناخت اصل پیچیدگی او به مطالعات و تحقیقات زیادی محتاج است. انسانی که قرار است جانشین خدا در زمین شود و خداوند تاج کرامت ذاتی به سرش نهاده است، نمیتواند ساده و سطحی باشد. زیرا که مدیریت پیچیدگیهای آفرینش کلید درک حقایق کائنات است. هر ورقی که با مطالعات انسانشناسی بررسی میشود، حقیقتی را برملا میسازد. میتوان گفت به تعداد اوراق خوانده شده از کتاب آفرینش انسان، آموزههایی حکمی به میراث فکری و علمی بشریت افزوده میشود. مخصوصاً اگر این اوراق بهدرستی خوانده شوند و گوشهای مشتاق و منتظر آن را بشنوند.
عوامل مؤثر در تربیت انسان نیز متکثرند. ساحتهای وجودی انسان اقتضای تنوع عوامل تأثیرگذار را دارد. حقیقتاً نمیتوان یک وجود چند بُعدی را با یک عامل پرورش داد. اصولاً این قاعده آفرینش است که تکثر در هستها، به «تکثر در بایدها» نیاز دارد. طبیعت را بنگرید. همه جلوههای طبیعی در طبیعیبودن و صورت مادی داشتن اشتراک دارند، ولی هریک با قواعد خاص رشد میکنند و سالم میمانند. نمیتوان سلامت درخت را بدون توجه به ماهیت درخت مدیریت کرد. هر عنصری در عالم برای بقا و تعالی به قواعد خاص نیاز دارد و خدای بزرگ این قواعد را در عالم تکوین استقرار بخشیده است.
انسان هم بهعنوان عنصری که یک وجه طبیعی و یک وجه ملکوتی دارد، مشمول همین قاعده است. منتها چون سرشت انسان در هستی متعالی است، تعالی وجودی او نیز به عوامل متعدد و متعالی محتاج است. این حقیقتی است که مربیان و مشاوران و آنانی که قصد مقابله با یک اختلال را در وجود دارند، باید به درستی فهم کنند. عوامل درونی و بیرونی نیز بهصورت هماهنگ برای تربیت او مصمم شوند و شایستگی او را از قوه به فعل آورند، نه بیرون به نفع درون و نه درون به نفع بیرون قابل حذف نیست.
برای مثال، اراده فردی هرگز جایگزین یک بزرگسال شایسته و مربی آگاه نمیشود و همینطور محتواهای آموزشی مناسب نیز در تربیت فرد بدیل ندارد. عوامل مؤثر در تربیت، به این سه مورد (اراده، معلم و محتوا) منحصر نیستند، بلکه صرفاً به عنوان نمونه بیان شدند. در مجموع باید گفت که شناخت عوامل تربیت و مدیریت درست آنها شرط مدون جایگزین پرورش انسان است.
طبق این قاعده، عوامل موجد اختلال رفتاری نیز متعدد است. اینطور نیست که در انسان مجموعه عوامل معین و ثابت در همه کس مؤثر باشد و آثار یکسانی باقی بگذارد. نظر به اینکه اثرپذیری آدمی از محیطها، عوامل و دلالتهای گوناگون و گاهی نامرئی و نامشخص شکل میگیرد، صورتبندی ثابت عوامل مؤثر در اختلالات نیز امکانپذیر نیست. اصولاً در انسان وحدت در عین کثرت را باید پذیرفت و طبق آن با مسائل او مواجه شد. وحدت در وجود او که در حقیقتی به نام فطرت الهی تجلی دارد، وجه مشترک همه انسانهاست. همه بنده خدا هستند و از خداوند یک بهره تکوینی به نام فطرت کسب کردهاند. اما همین وحدت همراه با کثرت در استعدادها، استنباطها و استنشاقهاست. انسانها در آنچه که دارند، در آنچه که میفهمند و آنچه که با ذائقههای روحی و روانی به دست میآورند، متفاوت هستند.
همین تفاوتها باعث میشوند در اثرپذیری از محیط و سوق پیداکردن به یک یا چند اختلال رفتاری نیز یکسان نباشند. درست همین نقطه از تأثیرپذیریهاست که مواجه با اختلالات را مشکل میسازد. شاید اگر این واقعیت نبود این همه شاخه و گرایش در علوم مرتبط با درمان اختلالات رفتاری نیز پدید نمیآمد. تنوع تخصصها نشئتیافته از تنوع اختلالات است.
بدین ترتیب میتوان با سهولت مطرح کرد که برای درمان اختلال رفتاری در انسان نباید «تکعاملی» و «تکرویکردی» عمل کرد. در مواجه با اختلالات آدمی رویکردهای گوناگون از سوی صاحبنظران معرفی و تدوین یافتهاند. هر یک از آنها از این نظر که حاصل مطالعات و تحقیقات یک یا چند صاحبنظر است ستودنی است و باید قدردان بود. ولی مطابق بحثی که ارائه شد، هرگز نمیتوان اختلالات را با تکیه بر یک عامل و یا یک رویکرد تقلیل داد و یا معالجه کرد؛ هر چند ممکن است با یک رویکرد در کاهش اختلال تأثیر گذاشت. صاحبنظری که با رویکرد مثبتنگر با اختلالات مواجه میشود و باوری که در تواناییهای شخصی مراجع در ذهن دارد و اصولی که برای کاهش اختلال به کار میگیرد، بیتردید آثار مثبت باقی میگذارند. و یا رویکردی که به تأثیر خانواده در ایجاد اختلالات بهای بیشتری میدهد و اعتقاد دارد با نظام نوین نقشهای اعضای خانواده میتوان به بازگشت تعادل رفتار در فرد کمک کرد، بدون شک خدماتی باقی میگذارد.
حقیقتاً باید پذیرفت که با لمس گوش فیل در تاریکی نمیتوان همه فیل را شناخت.1 میتوان عضوی و یا بخشی از آن را متوجه شد. ولی توجه تام و تمام از همه جانبهنگری و کلبینی واقعیتها حاصل میشود و این معرفت نیز جز از طریق بررسی و مشاهده در فضای نورانی علمی و چند جانبهنگری به دست نمیآید.
پینوشت
1. اشاره به قصهای در مثنوی مولوی.