الف) ذکر برخی از شبهات پیرامون شهادت حضرت زهرا(س)
۱. برخی از علمای وهابی، شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) را افسانه میدانند. آنها مدعی هستند که شهادت حضرت زهرا(س) از سال 1374 شمسی به تقویمها اضافه شده و تا قبل از آن این مسئله وجود نداشته است.
۲. برخی دیگر این شبهه را مطرح میکنند که موضوع حمله به خانه حضرت علی(ع) و آتشزدن درِ خانه آن حضرت و ضربتخوردن حضرت فاطمه(س)، توسط عمر و قنفذ، فقط در منابع تاریخی برخی از علمای شیعه آمده و در کتابهای اهلتسنن اصلاً به این موضوع اشارهای نشده است. این گروه اذعان دارند که در کتابهای اهلسنت تهدیدکردن افراد داخل خانه، بهمنظور بیعتگرفتن، برای خلیفه اول، از طرف جناب عمر مطرح شده است؛ اما آنها بر این عقیدهاند که این تهدید برای بقای اسلام بوده و هیچوقت عملی نشده است و بعد از این تهدید بود که حضرت علی(ع) از منزلشان بیرون آمدند، به مسجد رفتند و با ابوبکر بیعت کردند. از نظر افرادی که این شبهه را مطرح کردهاند، مسئله آتشزدن درِ خانه، فقط ساخته و پرداخته برخی از علمای شیعه است.
ب) پاسخ به شبهات شهادت حضرت زهرا(س) به استناد منابع اهلتسنن
۱. ابن ابیشیبه و کتاب المصنَّف
ابوبکر بن ابیشیبه ( 235ـ159)، از علمای اهلسنت و مؤلف کتاب المصنَّف، به سندی صحیح در این خصوص چنین نقل میکند:
«هنگامیکه مردم با ابیبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه در حال گفتوگو و مشاوره بودند. این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسولخدا(ص)، محبوبترین فرد برای ما پدر توست و بعد از پدر تو خود تو، ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند، من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی(ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامی پیامبر(ص) به علی(ع) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند. به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام میدهد» (ابن ابیشیبه، 1425، ج 8، ص 572).
۲. ابنقتیبه و کتاب الإمامة و السیاسة
عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (276ـ212) تاریخنگاری شهیر و از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اهلتسنن است. ایشان در کتاب الإمامة و السیاسة بهصراحت چنین مینویسد:
«انّ أبابکر، رضی الله عنه، تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی، کرم الله وجهه. فبعث إلیهم عمر. فجاء. فناداهم و هم فی دار علی. فأبوا أن یخرجوا. فدعا بالحطب و قال: والذی نفس عمر بیده، لتخرجن أو لاحرقنها علی من فیها. فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمه. فقال: و إن» (ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر بر تافته و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی(ع) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایید، خانه را بر سرتان آتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر(ص) است، گفت: باشد» (ابنقتیبه، 1410، ص12).
ابنقتیبه این داستان را اینگونه ادامه میدهد:
«ثمّ قام عمر. فمشی معه جماعة حتی أتوا فاطمة. فدقّوا الباب. فلمّا سمعت أصواتهم، نادت بأعلی صوتها: یا أبتاه! یا رسول الله! ماذا لقینا بعدک من ابنالخطاب و ابنأبی قحافة! فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا و بقی عمر و معه قوم. فأخرجوا علیاً. فمضوا به إلی أبیبکر. فقالوا له بایع. فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذاً و اللّه الّذی لا إله إلا هو نضرب عنقک.» (عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند. در خانه را زدند. هنگامیکه فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا(ص)، پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و ابیقحافه رسید! وقتی مردمی که همراه عمر بودند، صدای زهرا و گریه او را شنیدند، برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماندند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابیبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن. علی(ع) گفت: اگر بیعت نکنم، چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم) (ابنقتیبه، 1410، ص13).
ابنقتیبه از شخصیتهای برجسته اهلسنت است که استادان او عبارت بودند از: اسحاقبن راهویه (متوفای 237)، متکلم سنیمذهب و یکی از شاگردان ابنحنبل؛ ابوحاتم سجستانی (متوفای حدود 250)، لغوی و محدث سنیمذهب؛ عباسبن فرج ریاشی (متوفای حدود 257)، یکی از پیشوایان اهل لغت. بدون شک صراحت لهجه چنین شخصیتی (ابنقتیبه) در مورد این بخش از تاریخ، برای علاقهمندان به شیخین، بسیار سنگین و ناگوار است. لذا برخی در صدد برآمدهاند که در نسبت کتاب مذکور به ابنقتیبه تردید کنند؛ اما ابن ابی الحدید، استاد تاریخ، این کتاب را از آثار او میداند و پیوسته از آن مطالبی را نقل میکند. متأسفانه این کتاب تحریف و بخشی از مطالب آن، به هنگام چاپ، حذف شده است، درحالیکه همان مطالب در شرح نهجالبلاغه ابنابی الحدید، به نقل از آن کتاب، آمده است.
«زرکلی» در اعلام این کتاب را از آثار ابنقتیبه میداند و سپس میافزاید که برخی از علما در این نسبت نظری دارند؛ یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت میدهد نه به خویش. الیاس سرکیس هم این کتاب را از آثار ابنقتیبه میداند (ابنموسی سرکیس، 1346، ج1، ص 212).
۳. نَظّام و کتاب الوافی بالوفیات
ابراهیم بن سیار نظّام معتزلی (231ـ160) که بهخاطر زیبایی کلامش در نظم و نثر به «نظّام» معروف شده است، در کتابهای متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل میکند. او میگوید: «انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنها» (عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر، بر شکم فاطمه زد. او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد) (الصفدی، 1420، ج6، ص17، ش 2444؛ شهرستانی، 1404، ج1، ص57 و ج3، ص 255ـ248).
نقد و بررسی
ابراهیم بن سیار بن هانی مشهور به نظام (متوفای 230)، فیلسوف و متکلم مشهور اهلسنت، مؤسس فرقه نظامیه و از بزرگان معتزله است که به هتک حرمت صدیقه شهیده، سلام الله علیها، توسط خلیفه دوم و نیز برخی دیگر از حقایق و وقایعی که در صدر اسلام اتفاق افتاده، اعتراف کرده است؛ اما متأسفانه برخی از دانشمندان اهلسنت بدون تدبّر در سخنان او و فقط به خاطر اعترافش به حقایقی از این دست، او را مورد بیمهری شدید قرار دادهاند. آنها بدون اینکه مدرکی ارائه دهند، تهمتهای ناروایی را به او نسبت داده و حتی گفتهاند که او «برهمایی» بوده است نه مسلمان.
در اینجا چون شهرستانی و صفدی، از علمای اهلسنت، نیز به نظّام ایراد گرفتهاند و وی را غیرمسلمان میخوانند، لازم است به برخی از ادعاهای نظّام، طبق فرمایش این دو بزرگوار، اشاره کنیم و سپس جواب آنان بر اساس منابع اصیل اهلتسنن داده شود.
آنان مدعی هستند که ابراهیم بن یسار بن هانی، نظّام، بسیاری از کتابهای فلاسفه را مطالعه کرده، سخن آنان را با سخنان معتزله در آمیخته و در برخی از مسائل تفرد داشته است؛ از جمله تفردات وی گرایش به مذهب تشیع و توهین به بزرگان صحابه بود. وی میگفت: «پیامبر(ص) بر امامت علی تصریح و او را جانشین خویش تعیین کرده است و صحابه پیامبر(ص) نیز به این مطلب آگاه بودند؛ اما عمر بهنفع ابوبکر این مسئله را پنهان داشت و او بود که برای ابوبکر بیعت گرفت.»
نظّام همچنین به شک و تردید عمر در درستی فرمانی که پیامبر صادر کرده بود، اشاره میکند و میگوید: در داستان حدیبیه، عمر در مقابل رسول خدا(ص) و فرمان وی با شک و تردید روبهرو میشود و با حالتی اعتراضگونه میگوید: «مگر ما بر حق و آنان بر باطل نیستند؟» رسول خدا(ص) میفرماید: «بلی، روش ما بر حق است و آنان به بیراهه میروند.» عمر میگوید: «پس چرا باید با افرادی که همسنگ ما نیستند، پیمان ببندیم؟»
بر طبق ادعای این دو بزرگوار، نظّام داستانی دروغین جعل کرده و گفته است: «عمر در روز بیعت، به شکم حضرت فاطمه(س) زد و او سقط جنین کرد، در حالیکه عمر فریاد میزد، خانه فاطمه را با ساکنان آن بسوزانید و حال آنکه جز علی، فاطمه، حسن و حسین کسی دیگر در خانه نبود.»
از نظر نظّام، عمر بود که نصر بن حجاج را از مدینه به بصره تبعید کرد، نماز تراویح را ابداع کرد، مردم را از متعه و حج عمره بازداشت و... . صفدی همچنین به استناد کتاب شهرستانی مدعی است که نظام برهمایی بوده است و مسلمان نیست.
در جواب ایشان چند نکته حائز اهمیت است:
• صفدی مشخص نکرده است که این قضیه در کدام یک از کتابهای ملل و نحل شهرستانی آمده است. این خود نشاندهنده تردید او در صحت مطلب است.
• ادعای برهماییبودن نظّام با اعتقاد وی به نصب امام(ع) توسط رسول خدا(ص) سازگاری ندارد و تناقضی آشکار در کلام صفدی است؛ زیرا چگونه ممکن است کسی منکر نبوت نبیاکرم(ص) باشد، ولی در عین حال بحث خلافت او را پیش بکشد و اعتقادش این باشد که رسول خدا(ص) علی(ع) را به جانشینی خود برگزیده است؟! آیا ممکن است کسی منکر نبوت فردی باشد، ولی برای فعل او، یعنی انتصاب علی(ع) به جانشینی خودش، ارزش قائل شود و این حقیقت را بازگو کند و بعضی از صحابه را بهخاطر کتمان این مطلب به منفعتطلبی وصف کند؟! بنابراین، اتهام برهماییبودن وی سخنی است به گزاف که به نظر میرسد تنها بهخاطر پردهبرداریاش از برخی حقایق به او نسبت داده شده است.
بررسی برخی از اشکالات شهرستانی بر نظّام
نخستین اشکال شهرستانی بر نظّام اشاره وی به این موضوع است که پیامبر(ص) بر امامت علی تصریح و او را جانشین خویش تعیین کرده است. صحابه پیامبر(ص) نیز به این مطلب آگاه بودهاند؛ اما عمر بهنفع ابوبکر این مسئله را پنهان داشته و او برای ابوبکر بیعت گرفته است.
در پاسخ باید گفت که این عبارت اختصاص به نظّام ندارد؛ بلکه برخی دیگر از بزرگان اهلسنت از جمله امام الحرمین غزالی نیز به آن تصریح کرده است. وی میگوید: «از خطبههای رسول گرامی اسلام(ص) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست اوست. عمر پس از این فرمایش رسول خدا(ص) به علی (ع) اینگونه تبریک گفت: افتخار، افتخار ای اباالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی. این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (ع) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (ع) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحتتأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکرکشیها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و مصداق این آیه از قرآن شد: «وَ إِذْ أَخَذَ اَللهُ مِیثاقَ اَلذِینَ أُوتُوا اَلْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لاتَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ» (آلعمران، 187) (پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهای کردند). زمانی که رسول خدا از دنیا رفت، پیش از رحلت، فرمود: کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا مشکل شما را در امر خلافت پس از خودم حل و کسی را که مستحق آن است، برای شما ذکر کنم. عمر گفت: به سخنان این مرد توجه نکنید، او هذیان میگوید» (غزالی، 1424، ج1، ص 18).
دومین اشکال شهرستانی به نظام این است که شک و تردید در برابر درستی فرمان رسول خدا(ص) را در داستان صلح حدیبیه به عمر نسبت میدهد.
در پاسخ باید گفت که اعتراض عمر به پیامبر اکرم (ص) در حدیبیه، قضیهای است که در صحیح بخاری و مسلم هم از قول سهلبن حنیف به صراحت آمده است: «ما در حدیبیه با رسولخدا(ص) بودیم. اگر جنگی پیش میآمد، میجنگیدیم. عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا، مگر نه این است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ فرمود: آری، چنین است. گفت: مگر نه این است که کشتههای ما بهشتی هستند و کشتههای آنان جهنمی؟ فرمود: آری چنین است، گفت: پس چرا باید با ذلّت باز گردیم و نباید خدا بین ما و آنان حکم کند؟ رسول خدا(ص) فرمود: ای پسر خطاب، من فرستاده خدا هستم، پس خداوند هرگز مرا خوار و کوچک نمیکند» (بخاری، 1407، ج3، ص 1162).
شایان ذکر است که شک عمر در نبوت رسول اکرم(ص) از مسلماتِ نزد اهلسنت است. احمد بن حنبل، عبدالرزاق صنعانی، شمسالدین ذهبی، ابنحبان، جلالالدین سیوطی و دیگران این قضیه را مفصل نقل کرده و حتی تصریح کردهاند که عمر بن خطاب بهخاطر شک خود و جسارت به پیامبرگرامی(ص) بارها صدقه و کارهای نیکی انجام داد تا کفاره عمل او باشد.
پاسخ به دیگر موارد ذکرشده از حوصله بحث خارج است؛ بنابراین در پاسخ به برادران و خواهرانی که این شبهات را مطرح کردهاند، باید اشاره شود که بدون تعصب فرقهای و موضعگیری نامعقول، به واقعیتهای تاریخی توجه و با انصاف رفتار کنند.
نتیجهگیری
۱. بحث شهادت حضرت زهرا(س) ابداع سال 1374 شمسی به بعد نیست؛ بلکه بنا بر مستندات علمای اهلتسنن، سابقه بیان این مطلب به بعد از رحلت حضرت رسول(ص) برمیگردد و کتمانکردن یا بیاننکردن یا تکذیبکردن آن چیزی از واقعیت را عوض نخواهد کرد.
۲. باید به عزیزانی که مدعی هستند شهادت حضرت زهرا(س) فقط در منابع شیعه آمده و ساخته و پرداخته شیعیان است، این آگاهی را داد که ماجرای شهادت آن حضرت، گذشته از منابع شیعی، در برخی منابع معتبر و دست اول اهلسنت مطرح شده و لازم است این عزیزان به منابع مذکور مراجعه کنند تا دریابند از صدر اسلام و تا عصر فعلی مورخین باانصافی بودهاند که بهصراحت نحوه شهادت مظلومانه دخت گرامی حضرت رسولاکرم(ص) را گزارش کردهاند.