در دل کوههای سرسبز شمال ایران، روستایی کوچک به نام «سرولات» خوابیده بود؛ روستایی که سالها مسافران تنها برای عبور از جاده پرپیچوخمش در آن توقف کوتاهی میکردند. تا اینکه روزی زنی به نام خاورخانم، با امید و قلبی سرشار از عشق به زادگاهش، تصمیم گرفت خوابهای کوچک روستا را به واقعیت تبدیل کند. قصه او درباره زندهکردن روح یک جامعه بود.
۴ اَمرداد ۱۴۰۴