گلدونه در ماشین نشسته بود. ماسکی به صورتش داشت. از پشت شیشهی ماشین، خانم پرستار را دید. خانم پرستار بطری آب و ظرف میوه را از توی ماشینش برداشت. گلدونه را که دید ماسک خود را پایین آورد و به نشانهی شوخی، انگشت شستش را روی بینی گذاشت و انگشتهای دیگرش را تکان داد. گلدونه خندهاش گرفت. شیشه را پایین کشید و سلام کرد.
۱ آبان ۱۴۰۲